زبان آلمانی

150 لغت ضروری برای امتحان A1 آلمانی

آزمون A1 آلمانی به عنوان یکی از مراحل اولیه یادگیری زبان آلمانی، نیازمند درک و تسلط بر مجموعه‌ای از لغات ضروری است. این لغات به شما کمک می‌کنند تا در مکالمات روزمره و موقعیت‌های مختلف به راحتی ارتباط برقرار کنید. در این مقاله از آکادمی راه زبان، به بررسی 150 لغت ضروری برای امتحان A1 آلمانی می‌پردازیم، هر لغت با مثال‌های آلمانی و آرتیکل‌های مربوطه آورده شده است.

مهمترین لغت ضروری برای امتحان A1 آلمانی

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der MannمردDer Mann ist groß.مرد بلند است.
die FrauزنDie Frau ist freundlich.زن دوستانه است.
das KindکودکDas Kind spielt im Park.کودک در پارک بازی می‌کند.
das HausخانهDas Haus ist schön.خانه زیباست.
die SchuleمدرسهDie Schule beginnt um acht Uhr.مدرسه ساعت هشت شروع می‌شود.
der TischمیزDer Tisch ist im Wohnzimmer.میز در اتاق نشیمن است.
die KatzeگربهDie Katze schläft auf dem Sofa.گربه روی مبل خوابیده است.
der HundسگDer Hund läuft im Garten.سگ در باغ می‌دود.
das AutoخودروDas Auto ist rot.خودرو قرمز است.
die StraßeخیابانDie Straße ist lang.خیابان بلند است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به موضوعات روزمره (Alltagsthemen) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
kaufenخریدنIch kaufe ein Buch.من یک کتاب می‌خرم.
verkaufenفروختنEr verkauft sein Auto.او خودرواش را می‌فروشد.
essenغذا خوردنWir essen Abendessen um sechs Uhr.ما شام را ساعت شش می‌خوریم.
trinkenنوشیدنSie trinkt Wasser.او آب می‌نوشد.
der MarktبازارDer Markt ist sehr groß.بازار بسیار بزرگ است.
der ParkپارکWir gehen im Park spazieren.ما در پارک قدم می‌زنیم.
aufstehenبیدار شدنIch stehe um sieben Uhr auf.من ساعت هفت بیدار می‌شوم.
arbeitenکار کردنSie arbeitet im Büro.او در دفتر کار می‌کند.
schlafenخوابیدنEr schläft acht Stunden pro Nacht.او هر شب هشت ساعت می‌خوابد.
lernenیاد گرفتنWir lernen Deutsch.ما آلمانی یاد می‌گیریم.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به توصیف افراد و اشیاء (Beschreibung von Personen und Objekten) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
großبزرگDas Haus ist groß.خانه بزرگ است.
kleinکوچکDie Katze ist klein.گربه کوچک است.
schönزیباDer Garten ist schön.باغ زیباست.
altقدیمیDas Buch ist alt.کتاب قدیمی است.
neuجدیدDas Auto ist neu.خودرو جدید است.
schnellسریعDer Hund ist schnell.سگ سریع است.
langsamآهستهDie Schnecke ist langsam.حلزون آهسته است.
hellروشنDas Zimmer ist hell.اتاق روشن است.
dunkelتاریکDer Keller ist dunkel.زیرزمین تاریک است.
sauberتمیزDas Zimmer ist sauber.اتاق تمیز است.

150 لغت ضروری برای امتحان A1 آلمانیدر اینجا جدولی برای افعال (Verben) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
seinبودنIch bin müde.من خسته‌ام.
habenداشتنSie hat ein Buch.او یک کتاب دارد.
gehenرفتنWir gehen in die Schule.ما به مدرسه می‌رویم.
kommenآمدنEr kommt nach Hause.او به خانه می‌آید.
machenانجام دادنIch mache meine Hausaufgaben.من تکالیفم را انجام می‌دهم.
sehenدیدنWir sehen einen Film.ما یک فیلم می‌بینیم.
hörenشنیدنSie hört Musik.او موسیقی می‌شنود.
sprechenصحبت کردنEr spricht Deutsch.او آلمانی صحبت می‌کند.
lesenخواندنIch lese ein Buch.من یک کتاب می‌خوانم.
schreibenنوشتنSie schreibt einen Brief.او یک نامه می‌نویسد.
همین حالا بخوانید  دانلود کتاب Studio D A2 Sprachtraining

در اینجا جدولی برای عبارات و جملات پرکاربرد (Häufige Sätze und Ausdrücke) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

عبارتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
Ich heiße…نام من … استIch heiße Anna.نام من آنا است.
Ich komme aus…من اهل … هستمIch komme aus Deutschland.من اهل آلمان هستم.
Wie geht’s?چطوری؟Wie geht’s dir?چطوری؟
Gut, danke.خوب، ممنون.Mir geht’s gut, danke.حالم خوب است، ممنون.
Können Sie mir helfen?می‌توانید کمکم کنید؟Entschuldigung, können Sie mir helfen?ببخشید، می‌توانید کمکم کنید؟
Wo ist die Toilette?دستشویی کجاست؟Wo ist die Toilette, bitte?دستشویی کجاست، لطفاً؟
Ich habe Hunger.من گرسنه‌ام.Ich habe großen Hunger.من خیلی گرسنه‌ام.
Ich habe Durst.من تشنه‌ام.Ich habe großen Durst.من خیلی تشنه‌ام.
Wie viel kostet das?این چقدر قیمت دارد؟Wie viel kostet das Buch?این کتاب چقدر قیمت دارد؟
Ich liebe dich.من تو را دوست دارم.Ich liebe dich sehr.من تو را خیلی دوست دارم.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به مکان‌ها (Orte) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
das KrankenhausبیمارستانDas Krankenhaus ist groß.بیمارستان بزرگ است.
die BankبانکDie Bank ist in der Stadtmitte.بانک در مرکز شهر است.
der SupermarktسوپرمارکتIch gehe in den Supermarkt.من به سوپرمارکت می‌روم.
die PostپستDie Post ist geschlossen.پست بسته است.
das RestaurantرستورانWir essen im Restaurant.ما در رستوران غذا می‌خوریم.
der FlughafenفرودگاهDer Flughafen ist weit weg.فرودگاه دور است.
die ApothekeداروخانهIch kaufe Medizin in der Apotheke.من از داروخانه دارو می‌خرم.
die BibliothekکتابخانهDie Bibliothek ist ruhig.کتابخانه آرام است.
das KinoسینماWir gehen ins Kino.ما به سینما می‌رویم.
die KircheکلیساDie Kirche ist alt.کلیسا قدیمی است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به غذا و نوشیدنی (Essen und Trinken) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
das BrotنانIch esse Brot.من نان می‌خورم.
der ApfelسیبDer Apfel ist rot.سیب قرمز است.
die MilchشیرIch trinke Milch.من شیر می‌نوشم.
das WasserآبWasser ist wichtig.آب مهم است.
das FleischگوشتIch esse kein Fleisch.من گوشت نمی‌خورم.
der FischماهیFisch ist gesund.ماهی سالم است.
das GemüseسبزیجاتIch mag Gemüse.من سبزیجات دوست دارم.
das Obstمیوه‌هاObst ist süß.میوه‌ها شیرین هستند.
der KaffeeقهوهIch trinke morgens Kaffee.من صبح‌ها قهوه می‌نوشم.
der TeeچایTee ist heiß.چای گرم است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به بدن انسان (Körperteile) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der KopfسرMein Kopf tut weh.سرم درد می‌کند.
die HandدستDie Hand ist kalt.دست سرد است.
das BeinپاDas Bein ist gebrochen.پا شکسته است.
das AugeچشمIch habe blaue Augen.من چشمان آبی دارم.
das OhrگوشMein Ohr tut weh.گوشم درد می‌کند.
der MundدهانEr hat einen großen Mund.او دهان بزرگی دارد.
die NaseبینیIhre Nase ist klein.بینی‌اش کوچک است.
das HerzقلبMein Herz schlägt schnell.قلبم سریع می‌تپد.
der BauchشکمIch habe Bauchschmerzen.شکم درد دارم.
der RückenکمرMein Rücken tut weh.کمرم درد می‌کند.
همین حالا بخوانید  کتاب آلمانی ویژه دانشجویان و متخصصان تغذیه

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به کارها و حرفه‌ها (Berufe) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der ArztپزشکDer Arzt ist sehr gut.پزشک بسیار خوب است.
die Lehrerinمعلم زنDie Lehrerin ist nett.معلم زن مهربان است.
der IngenieurمهندسDer Ingenieur arbeitet hart.مهندس سخت کار می‌کند.
die Krankenschwesterپرستار زنDie Krankenschwester hilft dem Patienten.پرستار زن به بیمار کمک می‌کند.
der Polizistپلیس مردDer Polizist ist im Dienst.پلیس مرد در خدمت است.
die Verkäuferinفروشنده زنDie Verkäuferin ist freundlich.فروشنده زن دوستانه است.
der Kochآشپز مردDer Koch kocht gut.آشپز مرد خوب آشپزی می‌کند.
die Friseurinآرایشگر زنDie Friseurin schneidet Haare.آرایشگر زن موها را کوتاه می‌کند.
der Fahrerراننده مردDer Fahrer fährt sicher.راننده مرد امن رانندگی می‌کند.
die Sekretärinمنشی زنDie Sekretärin arbeitet im Büro.منشی زن در دفتر کار می‌کند.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به خانه و وسایل خانه (Haus und Möbel) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der StuhlصندلیDer Stuhl ist bequem.صندلی راحت است.
der TischمیزDer Tisch ist groß.میز بزرگ است.
das BettتختIch schlafe im Bett.من روی تخت می‌خوابم.
die LampeلامپDie Lampe ist hell.لامپ روشن است.
der KühlschrankیخچالDer Kühlschrank ist voll.یخچال پر است.
die TürدرDie Tür ist geschlossen.در بسته است.
das FensterپنجرهDas Fenster ist offen.پنجره باز است.
die KücheآشپزخانهDie Küche ist sauber.آشپزخانه تمیز است.
das BadezimmerحمامDas Badezimmer ist klein.حمام کوچک است.
der SpiegelآینهDer Spiegel ist groß.آینه بزرگ است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به وسایل نقلیه و سفر (Fahrzeuge und Reisen) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der BusاتوبوسDer Bus kommt um acht Uhr.اتوبوس ساعت هشت می‌آید.
das FahrradدوچرخهIch fahre mit dem Fahrrad zur Arbeit.من با دوچرخه به محل کار می‌روم.
das FlugzeugهواپیماDas Flugzeug ist pünktlich.هواپیما به موقع است.
der ZugقطارDer Zug fährt ab.قطار حرکت می‌کند.
das SchiffکشتیDas Schiff ist im Hafen.کشتی در بندر است.
das Motorradموتور سیکلتEr fährt ein Motorrad.او موتور سیکلت می‌راند.
das TaxiتاکسیIch nehme ein Taxi.من یک تاکسی می‌گیرم.
die StraßeخیابانDie Straße ist voll.خیابان شلوغ است.
die BrückeپلDie Brücke ist lang.پل بلند است.
der FlughafenفرودگاهDer Flughafen ist weit entfernt.فرودگاه دور است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به زمان (Zeit) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
die StundeساعتEine Stunde hat sechzig Minuten.یک ساعت شصت دقیقه دارد.
der TagروزHeute ist ein schöner Tag.امروز یک روز زیبا است.
die WocheهفتهEine Woche hat sieben Tage.یک هفته هفت روز دارد.
der MonatماهDer Monat Dezember ist kalt.ماه دسامبر سرد است.
das JahrسالEin Jahr hat zwölf Monate.یک سال دوازده ماه دارد.
die SekundeثانیهEine Minute hat sechzig Sekunden.یک دقیقه شصت ثانیه دارد.
der MorgenصبحDer Morgen ist schön.صبح زیبا است.
der AbendعصرWir treffen uns am Abend.ما عصر ملاقات می‌کنیم.
die NachtشبDie Nacht ist dunkel.شب تاریک است.
das Wochenendeآخر هفتهDas Wochenende ist kurz.آخر هفته کوتاه است.
همین حالا بخوانید  دانلود کتاب Schreibtraining B2 برای آمادگی آزمون Schreiben زبان آلمانی

لغات آلمانی مربوط به فصل‌ها (Jahreszeiten)

در ادامه، لغات مربوط به فصل‌ها را به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه می‌دهم:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der FrühlingبهارIm Frühling blühen die Blumen.در بهار گل‌ها شکوفه می‌کنند.
der SommerتابستانDer Sommer ist heiß.تابستان گرم است.
der HerbstپاییزIm Herbst fallen die Blätter.در پاییز برگ‌ها می‌ریزند.
der WinterزمستانDer Winter ist kalt.زمستان سرد است.

در اینجا جدول لغات مربوط به ماه‌ها (Monate) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der JanuarژانویهIm Januar ist es kalt.در ژانویه هوا سرد است.
der FebruarفوریهDer Februar ist der kürzeste Monat.فوریه کوتاه‌ترین ماه است.
der MärzمارسIm März beginnt der Frühling.در مارس بهار شروع می‌شود.
der AprilآوریلIm April regnet es oft.در آوریل اغلب باران می‌بارد.
der MaiمهDer Mai ist schön.ماه مه زیبا است.
der JuniژوئنIm Juni ist es warm.در ژوئن هوا گرم است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به سلامتی (Gesundheit) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
der ArztپزشکDer Arzt untersucht den Patienten.پزشک بیمار را معاینه می‌کند.
die ApothekeداروخانهIch kaufe Medikamente in der Apotheke.من داروها را از داروخانه می‌خرم.
die TabletteقرصEr nimmt eine Tablette.او یک قرص می‌خورد.
das RezeptنسخهDer Arzt schreibt ein Rezept.پزشک نسخه می‌نویسد.
die KrankheitبیماریDie Krankheit ist ernst.بیماری جدی است.
die SchmerzenدردهاIch habe Kopfschmerzen.من سردرد دارم.
der HustenسرفهEr hat Husten.او سرفه دارد.
das FieberتبSie hat hohes Fieber.او تب بالا دارد.
die ErkältungسرماخوردگیIch habe eine Erkältung.من سرماخورده‌ام.
die WundeزخمDie Wunde ist tief.زخم عمیق است.

در اینجا جدولی برای لغات مربوط به احساسات (Gefühle) به همراه معانی و مثال‌های مربوطه ارائه شده است:

لغتمعانیمثال به زبان آلمانیترجمه به زبان فارسی
glücklichخوشحالEr ist sehr glücklich.او خیلی خوشحال است.
traurigناراحتSie ist traurig.او ناراحت است.
wütendعصبانیEr ist wütend.او عصبانی است.
ängstlichترسیدهDas Kind ist ängstlich.کودک ترسیده است.
müdeخستهIch bin müde.من خسته‌ام.
neugierigکنجکاوDas Kind ist neugierig.کودک کنجکاو است.
stolzمغرورIch bin stolz auf dich.من به تو افتخار می‌کنم.
verliebtعاشقSie ist verliebt.او عاشق است.
eifersüchtigحسودEr ist eifersüchtig.او حسود است.
überraschtمتعجبWir sind überrascht.ما متعجب هستیم.

نتیجه‌گیری

یادگیری این 150 لغت ضروری برای امتحان A1 آلمانی به شما در موفقیت در امتحان A1 آلمانی کمک می‌کند و توانایی‌های زبانی شما را بهبود می‌بخشد. با تسلط بر این لغات، شما قادر خواهید بود در موقعیت‌های مختلف به راحتی ارتباط برقرار کنید و زبان آلمانی را بهتر فرا بگیرید.

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا